امروز کتاب Too Perfect رو از Audible گرفتم و شروع کردم به گوش دادن. درباره کمالگراییه. اولش مثل خیلی از کتابای روانشناسی یه مشت Case Study پرت کرد روی میز که درباره مساله حرف بزنه. توی همون مثال اولی برگشت گفت که فلانی به خاطر اینکه پدرش هیچوقت ازش راضی نمیشده کمالگرا بار اومده. با خودم گفتم باز این مزخرفات فرویدی رو شروع کرد که همه چی ریشه در کودکی داره. اما بعدش گفت که البته مطالعات نشون میده که الزاما تربیت تنها عامل این موضوع نیست و شواهدی از وجود وسواس (عبارت خاصی که نویسنده برای یه دستهای از رفتار مرتبط با کمالگرایی استفاده میکنه - نه وسواسی که میشناسیم) توی بچههای تازه متولد شده هم وجود داره و این نشون میده همه چیز به تربیت و پدر و مادر مربوط نیست.
به نظرم مشاورا هم مثل بقیه دانشگرا دو دستهن: اونایی که مفاهیم رو درست فهمیدن و اونایی که حفظ کردن! مشکل اینجاست که بعضیاشون انقدر خوب حفظ کردند که فک میکنیم فهمیدن. برای همین بهشون اعتماد میکنیم. یه نمونهش همین ماجرای تاثیر تربیت و پدر و مادر روی شخصیت ماهاست. یارو مشاوره یه جوری میگه تربیتت مشکل داشته یا محبت بیقید و شرط ندیدی که همه تقصیرو میندازه گردن پدر مادره. اون بچه ابله هم که حرفشو باور میکنه قطعا تقصیر خودش بوده. چون قبلا عقلش رو داده بوده دست مامان باباش و شخصیتش عین اونا شده و الآن هم عقلشو داده دست این مشاور الدنگ و به جای این که دنبال حل مسالهش باشه از مامان باباش طلبکاره.
مِن باب اینکه رفتار پدر و مادر همه ماجرا نیست هزار تا مثال وجود داره. ولی چون من خیلی وقته تو کف This is Us ام میخوام از اون مثال بزنم (اگه ندیدین نگران نباشین خیلی اسپویل نمیکنم چون خود سریال به خودی خود بر پایه اسپویل ساخته شده). جک، که من عاشقشم، و ربکا، که عشقِ عشقمه (=عشق جک)، پدر و مادر ایدهآل تمام سریالای تاریخن. بعد اون موقع بچشون، Kate ، از بچگی درگیر مساله عزت نفس میشه چون خودشو با مامانش مقایسه میکنه. همین هم نمیذاره رابطهش با مامانش عالی بشه. یا اون یکی بچهشون، Kevin ، برمیگرده مشکل مستیشو میندازه گردن باباش در صورتی که جک هیچ وقت نذاشت این مساله روی بچههاش تاثیر بذاره. (برای همینه که میگم کوین تا وقتی بچه بود دوستداشتنی بود 😁)
حالا شاید بگین این که سریاله و نمیشه به چشم یه نمونه واقعی نگاهش کرد. ولی حرفم اینه که اون برداشتی که ما از یه اتفاق داریم با چیزی که طرف مقابل توی ذهنشه خیلی فرق داره. مثلا کی ربکا میخواست کیت شبیه خودش بشه که کیت خودشو با مامانش مقایسه میکرد؟
یه جایی محمدرضا شعبانعلی میگفت که فرایند انتقال پیام 5 مرحلهس که یکیش تبدیل فکر گوینده به کلمه و یکی دیگهش پردازش ذهن گیرنده از کلمات و لحن و ایناس. حالا توی این 5 مرحله هزار جور نویز هم وارد میشه. نهایتا چیزی که گیرنده میگیره اونی نیست که تو انتظار داری. مثلا من ممکنه دیروز به همآزمایشگاهیم تشر زده باشم اما امروز یه چیز عادی بهش بگم اما اون فک کنه دارم بهش کنایه میزنم و هنوز از دیروز از دستش عصبانیام. (که خب منم میگم هر برداشتی دوست داره بکنه😂 آی دونت کر😁 )
همین ماجرا سر شکلگیری شخصیت و تربیت هم هست. چیزی که پدر و مادر میخوان با اون چیزی که اتفاق میفته فرق میکنه. حتی اگه پدر و مادر بهترین استادای تربیت فرزند هم باشن باز نتیجه انقدرا هم خوب از آب در نمیاد. عمده مشکل سر این مغز بی در و پیکر ماست.
در پایان باید بگم درس اخلاقی این پست این بود که به والدینمون احترام بذاریم و فرق مشاور الدنگ از فهیم رو تشخیص بدیم.