الآن ۲۹ هفته از بازیهای لیگ برتر انگلیس گذشته و تقریبا ۳/۴ بازیها انجام شده. لیورپولی که فصل قبل با اقتدار قهرمان شده بود، خجالتزده مهمون رده هفتم جدول شده در حالی که رقیب همشهری و دشمن خونیش یعنی اورتون با یه بازی کمتر، همامتیاز اونه و داره توی رده هشتم تعقیبش میکنه. اونایی که حواسشون به فوتبال اروپا هست میدونن که این فصل شاید بدترین وضعیت لیورپول در شش سال گذشتهس و برای دونستن این حتی نیازی نیست که بازیهای لیورپولو دیده باشن.
فصل که شروع شد، همه میگفتن که لیورپول یا سیتی قهرمان میشه. کمی که گذشت، ملت گفتن سیتی عقب افتاده ولی یونایتد جای سیتی رو گرفته. بیشتر که گذشت فهمیدن که نه؛ قهرمانی مال شهر منچستره. اما الآن همه متفقالقول میگن سیتی قهرمانه و فقط زمانش معلوم نیست. با همه اینا، من چند فصلی هست که بازیهای لیورپولو منظم میبینم. تقریبا از زمانی که کلوپ مربی تیم شده. توی سه سال اخیر تقریبا بیش از ۸۰ درصد بازیهای لیورپولو دیدم و توی دو سال اخیر عمده پیشبینیهام درست از آب در اومده. دلیلش هم این بوده که سبک بازی لیورپولو کاملا میشناسم. مثلا زمانی که دو سال پیش توی لیگ قهرمانان لیورپول به بارسا خورد گفتم که لیورپول شانس آورده که بازی برگشت توی زمین خودشه و اگه قرار باشه صعود کنه همین کمکش میکنه. بعدا هم دیدیم که توی کمپنو پدر لیورپولو درآوردن ولی لیورپول تو آنفیلد دمار از روزگار بارسا درآورد. سال بعدش هم وقتی که لیورپول به اتلتیکو خورد گفتم کارش ساختهس و شانس حذف شدنش بیشتر از بالا رفتنشه چون نقطه ضعف لیورپول جلوی تیماییه که دفاعی بازی میکنن و اتلتیکو بهترین تیم دفاعی دنیاس. دقت کنین این همون فصلیه که لیورپول با ترکتازی توی لیگ بعد از ۳۰ سال داشت قهرمان میشد ولی من امید زیادی به صعود لیورپول توی چمپیونز نداشتم.
الآن میخوام توضیح بدم که قضیه چیه که لیورپول به این وضع افتاده. البته حرفهایی که میزنم با نظر عمده رسانهها متفاوته و احتمالا براتون تازگی خواهد داشت.
بیاید مثل مسعود بهنود بریم به گذشته؛ یعنی وقتی کلوپ به لیورپول اومد. اون با خودش سبک گیگن پرسینگ رو آورد (گیگن gegen در آلمانی معادل against در انلگیسیه). این سبک دقیقا اصلیترین دلیلیه که من کلوپو دوست دارم و دقیقا همون دلیلی که الآن کمتر دوستش دارم. پرسینگ سبکهای مختلفی داره ولی عمده اونا روی این مفهوم سوار شده که وقتی توپ دست حریفه بهش فشار بیارین و توپو پس بگیرین. نکته سبک کلوپ این بود که وقتی توپ دست دفاع حریف بود، مهاجمها، که سه نفر بودن نه دو نفر، با پرس کردن مدافع حریف اونو مجبور به اشتباه میکردن و توپو ازش میگرفتن. حالا توی این وضعیت که دفاع حریف هنوز خودشو پیدا نکرده از سرعت خودشون استفاده میکردن و گل می زدن. این سبک مزایا و معایب خودشو داره. مثلا اگه توپو بگیری و بازیکن دقیق و سرعتی داشته باشی به احتمال بالایی گل میزنی. اما مشکلش اینه که اگه نتونی توپو بگیری و مدافع توپو از مهاجما رد کنه، برتری عددی کمتری توی دفاع داری و کارت ساختهس. مخصوصا اگه هافبکها هم بیان و توی گیگن پرسینگ کمک کنن. به علاوه انرژی خیلی زیادی از مهاجما میکشه و برای همین قدرت بدنی خیلی زیادی میخوان، دقایق آخر بازی انرژی کافی ندارن، و شانس مصدوم شدنشون بالا میره. اما من این سبکو دوست دارم چون هیجان زیادی داره.
وقتی کلوپ این سبکو اجرا میکرد، دروازهبان و دفاع داغونی داشت. کمی که گذشت، به مرور خط دفاعو تقویت کرد و دومین استراتژی اصلی گلزنی رو هم جدی کرد. اینم از اوناییه که هیجانیه و من خیلی دوستش دارم: یعنی انتقال خیلی سریع از دفاع به حمله. در واقع اینجا خط میانی خاصی وجود نداره. وقتی که داری دفاع میکنی، مثلا حریف داره کرنر یا ضربه آزاد میزنه یا حمله سنگین کرده، همه بازیکنهات کشیدن عقب و تو به چند تا عنصر اصلی نیاز داری.
- مهاجم پر سرعت و دقیق
- مدافع سر زن یا کسی که بتونه توپو از مهلکه بکشه بیرون
- یکی دو نفر که کیفیت سانتر خوبی دارن
حالا استراتژی چیه؟ وقتی که حریف داره با تمام قوا حمله میکنه یعنی دفاعشو خالی کرده، کافیه توی محوطه جریمه خودت توپو یه لحظه بگیری و بندازی برای کسی که میتونه یه سانتر خوب و بلند از محوطه جریمه خودت به زمین حریف داشته باشه. یه مهاجم سریع هم میخوای که بدوئه دنبال توپ و از مدافعای حریف که دارن برمیگردن جلو بزنه. یه کوچولو تکنیکی هم باشه که اگه مجبور شد بتونه یه دونه دریبل بزنه. باید دقیق هم باشه چون فرصت اینجوری زیاد پیش نمیاد و به موقع باید زهر خودشو بریزه.
قبل از این که فندایک بیاد، جردن هندرسون یا مدافعای میانی توپو از مهلکه میکشیدن بیرون.( دقت کنین که مهمترین نقطه قوت جردن هندرسون بازیخونی تیم حریفه و تا حالا من هافبکی ندیدم که اینقدر خوب بازی تیم حریفو خراب کنه. اگه بازیهای گذشته رو نگاه کرده باشین حتما مداخلات موفقش توی زمینو دیدین. به نظرم خیلی حیفه که این جنبه کار هندرسون نادیده گرفته میشه. عمده توجه رسانهها متوجه بازیکناییه که طرفدارای بیشتری دارن و خب این نکتههای ریز رو فراموش میکنن. و خب مانور دادن روی چنین چیزایی کیفیت تحلیلا رو پایین میاره. یاد مورینیو بخیر اون روزی که تو زمان بیکاریش، توی شبکه اسکایاسپورت یه تحلیل خفن از آرسنال کرد و کرک و پر بقیه مفسرا ریخت. تحلیل باید اینجوری باشه.)
به مرور که گذشت آرنولد و رابرتسون جایگاه خودشونو توی ارسال توپ پیدا کردند و روی ارسال توپ زمان بیشتری گذاشتند (که همین موضوع الآن شده بلای لیورپول که بعدا میگم). صلاح هم با سرعت بالاش میرفت و گل می زد و همین شد که یهو اسمش افتاد سر زبونا.
اما یه مدتی که گذشت، و مخصوصا بعد از بلایی که رئال سر لیورپول آورد، کلوپ فهمید که چارهای جز درست کردن دروازهبان و هماهنگی اون با خط دفاع نداره. به علاوه مطمئن شد که متکی شدن به این دو تا استراتژی میتونه پاشنه آشیل تیمش بشه و باید روشای دیگهای هم داشته باشه. دیدیم که وقتی صلاح مصدوم شد کل تیم از هم پاشید. برای همین رفت سراغ پخش کردن بار گلزنی روی هر سه تا مهاجم تیم و تقویت خط میانی.
اون تا حالا چند تایی هافبک خریده که فابینیو و کیتا از بقیه معروفترن و البته من از هیچ کدوم خوشم نمیاد. البته این فصل تیاگو اضافه شده که بهترین بزخری تاریخه و راضیم. اما از وقتی که کوتینیو رفت، یکی از المانای اصلی خلاقیت وسط زمینش از دست رفته. کوتینیو کسی بود که میتونست گره کور تیمو باز کنه و وقتی رفت امید باقیمونده چمبرلین بود که اونم توی بازی قبل از رئال، یعنی بازی با رُم، نابود شد، یک سال و نیم مصدوم بود و هنوز که هنوزه مث روز اولش نشده.
اما این وسط، یه اتفاق جالب افتاد. وقتی کلوپ داشت روی تقویت استراتژی دوم، یعنی انتقال سریع از دفاع به حمله کار میکرد، آرنولد و رابرتسون توی سانتر قوی شدند. اونا کم کم شدند نقطه هدف هافبکای لیورپول و استراتژی سوم کلوپ شد همون استراتژی اصلی امیر قلعهنوعی: سانتر از جناحین. اینجا همون جاییه که کم کم کلوپ از چشمم افتاد.
اگه یادتون باشه اواخر سال ۱۳۹۶ لیورپول یه بازی با منچستر مورینیو کرد که ۲-۰ باخت و جفتشو به خاطر اشتباهات آرنولد خورد و کلی به کلوپ تاختند که چرا این بچه رو گذاشتی توی زمین و این که اصلا تجربه نداره و همهش ۱۸ سالشه و مگه نمیدونی که مورینیو بهترین آدم توی تشخیص نقطهضعف تیم حریفه و دیدی چه بلایی سرت آورد. اما ۱۰ تا بازی نگذشت که همه میگفتن آرنولد عجب بازیکنیه و چقدر خوب سانتر میکنه و ضربه آزادای خفنی داره. در واقع کلوپ اون روز اونو گذاشته بود توی زمین که از همین ویژگیهاش استفاده کنه. بعد از اون اشتباهاتش جلوی منچستر هم تا دو سال هیچ اشتباه مرگباری نکرد. همون یک بار اشتباهو کرد و قشنگ یاد گرفت.
هر چی بیشتر گذشت، لیورپول بیشتر متکی به سانتر از جناحین شد، حالا چه سانتر کوتاه چه سانتر بلند و جفتشو رابرتسون و آرنولد انجام میدادن. در همین حین، استراتژی گیگن پرسینگ به محاق رفت. چرا؟ چون دیگه نتیجه گرفتن و جام گرفتن از قشنگ بازیکردن مهمتر بود. هوادارا بعد از این که از شور و هیجان بازیهای لیورپول لذت برده بودند، از کلوپ خوششون اومده بود و تا مرز قهرمانی اروپا و لیگ رفته بودند. اما دستشون خالی مونده بود انتظار جام داشتند. بنابراین دیگه جای ریسک وجود نداشت. باید نتیجه میگرفتی.
همون فصلی که لیورپول قهرمان شد کلی بازی با نتیجه ۱-۰ و ۲-۰ داره و کلی بازی که گلهاش توی ۱۰ دقیقه آخر زده شده و با همین نتیجهها تموم شده. معنیش اینه که دیگه گل نخوردن هم به اندازه گل زدن مهم شده بود. اما همون سالا تیم گواردیولا، مثل همیشه، چندتا چندتا گل میزد و بازیها رو میبرد.
نکتهای که وجود داشت این بود که تعدا گلهایی که لیورپول با بازی با هافبکهاش و استفاده از ستون وسطی زمین میزد نسبتا کم بود. پاسهای آخری یا یکیمونده به آخری عمدتا عرضی بودند نه طولی. و این یعنی این که وقتی توپ دستته و انتقال سریع دفاع به حمله انجام ندادی فقط یه استراتژی برای گل زدن داری. یعنی همه تخممرغهاتو گذاشتی توی یه سبد. حالا اگه تیم روبهروییت دفاع باکیفیتی داشته باشه و کل بازی رو دفاعی بازی کنه چی؟ اگه خوب بتونه رابرتسون، آرنولد و صلاحو بگیره چی؟ اون موقع شانس گل زدنت حسابی میاد پایین. چون به هافبکای وسطتت و مهاجمات خوب یاد ندادی که با پاسکاری از وسط گل بزنن. این دقیقا همون نقطه تفاوت گواردیولا و کلوپه. اگه میخوای لیورپولو ببری باید جلوی کلوپ دفاعی بازی کنی اما جلوی گواردیولا باید خوب پرس کنی. دقیقا به همین دلیله که گفته بودم شانس صعود لیورپول جلوی اتلتیکو کمه. چون خیلی خوب بلده راه رابرتسون و آرنولد و صلاحو ببنده.
کلوپ قطعا به اندازه کافی باهوش هست که این مشکلو فهمیده باشه. و البته من حس میکنم دلیل اضافه شدن ژوتا و تیاگو هم همین بود. زمانی که فصل فعلی شروع شد لیورپول وضع خوبی داشت. ژوتا خوب گل میزد و حسابی توی ترکیب تیم جاافتاده بود تا جایی که توی یکی از مسابقات کلوپ با چهارتا مهاجم بازی کرد؛ یعنی مثلث صلاح، مانه، فیرمینو به علاوه ژوتا. با اینکه نتیجه آماری گرفتن از چندتا دونه بازیای که ژوتا کرده کار چندان درستی نیست، ولی اگر دقت کنیم، عمده گلهایی که ژوتا اوایل فصل زد از روی کار تیمی بود و این خودش نشون میداد که قراره یه استراتژی جدید گلزنی به تیم اضافه بشه. با این حال، تیاگو هنوز که هنوزه درست و حسابی توی تیم جا نیفتاده. به علاوه که ۱۲ روز رو به خاطر کرونا و چند هفتهای رو هم به خاطر مصدومیت از دست داد.
از زمانی که لیورپول ضعیف شده رسانهها به مصدومشدن فندایک پرداختند و میگن مشکل لیورپول نبود مهمترین مدافعشه و دفاعش ضعیف شده. درسته که من قبول دارم فندایک خط دفاع رو خیلی خوب رهبری میکرد اما این که وضع لیورپول ناشی از ضعف در دفاع کردنشه رو نمیپذیرم. ببینین، همون طوری که گفتم وقتی که کلوپ اومد و تیمو متحول کرد، لیورپول خوب گل میزد و البته خیلی هم گل میخورد. نکتهای که الآن وجود داره اینه که الآن خوب گل نمیزنه و البته گل هم میخوره. اگر دو تا بازیای که لیورپول با نتیجه سنگین بازی رو باخته، یعنی اون بازی ۷-۲ استون ویلای اوایل فصل و ۴-۱ جلوی سیتی رو بذاریم کنار، میبینیم که تعداد زیادی از باختهای لیورپول با اختلاف کم و جلوی تیمهای متوسط یا حتی ضعیف بوده. به نظرم چیزی که اینجا بیشتر جلب توجه میکنه گلنزدن لیورپوله تا گلخوردنش. همین لیورپول قبل از اضافه شدن فندایک ممکن بود گلهای بیشتری هم از این جور تیما بخوره اما در ازاش بازی رو ۳-۳ میکرد. اما الآن به نظرم افت خط حمله لیورپول بیشتر از خط دفاعشه.
من اینجا چند تا دلیل برای این افت میارم.
حرف اولم که تا حالا به اَشکال مختلف تکرارش کردم اینه که استراتژی بردن جلوی لیورپول مشخص شده. برد لیورپول به چند تا عامل بستگی داره: کارایی سه تا استراتژی اصلی گلزنی (گیگن پرسینگ، انتقال سریع دفاع به حمله، و روش قلعهنوعی) به علاوه فاکتور برتری روانی.
من از اینکه فصل گذشته گیگن پرسینگ تقریبا کنار گذاشته شده بود خیلی ناراحت بودم. اما این فصل رو ترجیح میدم که این روشو تعلیق کنن؛ چون توان بدنی عمده بازیکنا توی دوران کرونا، تقریبا توی همه لیگها، کمتر شده. این شانس مصدومیت بازیکنا رو به شدت بالا میبره و توی این قحطی بازیکن بهتره بیخیال گیگن پرسینگ بشن.
اما انتقال سریع دفاع به حمله به نظرم دقیقا همون جاییه که نبود فندایکو نشون میده. اون کسی بود که میتونست توپای ارسالی روی محوطه جریمه رو با سر برگردونه و بندازه جلوی یکی از بازیکنای خط میانی، مثل واینالدوم، فابینیو، و هندرسون، یا مدافعای کناری و اونا هم به سرعت برای صلاح و مانه ارسال کنن. اما خب الآن تنها هدف جایگزینای فندایک اینه که از شر حمله حریف خلاص بشن؛ دیگه انتقال سریع به حمله پیشکش.
روش قلعهنوعی هم مثل قبل جواب نمیده و به نظرم دو تا دلیل داره. یکی اینکه دست کلوپ رو شده و به خوبی آرنولد و رابرتسون رو مهار میکنن و از طرف دیگه کیفیت کار آرنولد به شدت اومده پایین. یه نکته دیگه هم که شاید کمتر اشاره میکنن باز به فندایک برمیگرده. اون زمانی که ضربههای آزاد و کرنر داشتن، سرزن خوبی به حساب میومد ولی الآن نیستش. اگه حواستون باشه هم مصدومیتش توی محوطه جریمه حریف بود نه زمان دفاع کردن.
اما فاکتور روانی خیلی مساله مهمیه و دوست دارم یه مقداری بازش کنم. احتمالا اگه یه مقداری فوتبالی باشین اصطلاح «جهنم آنفیلد» رو شنیدین. لیورپول پارسال یه رکورد خارقالعاده از شکستناپذیری در آنفیلد به جا گذاشت که نشون میداد چقدر حمایت تماشاگراش براش مهمه. از یه طرف دیگه این اثر روانی روی حریف هم درست شده بود که آنفیلد خیلی جای مخوفیه. و خب البته که بود. اما به نظرم چیزی که روی ذهن خود بازیکنا حک شده بود مساله جدیتری بود. بعضی وقتا لیورپولیا توی زمین حریف اعتماد به نفس کافی نداشتند. من دو تا نمونه میارم. یکی زمانی که لیورپول اون آخرای بازی جلوی اورتون اوریگی رو آورد بازی و دقیقه آخر گل زد و بازی رو با بدبختی ۱-۰ بردند و کلوپ که دیگه خودشو کنترل نمیکرد اومد توی زمین و دروازهبانشو بغل کرد که بعدا هم جریمه شد. خب این توی زمین دشمن همشهریش بود که نشون میداد عامل روانی چقدر مهمه وگرنه لیورپول قویتر از این حرفا بود که فقط ۱ گل به اورتون بزنه. نمونه خفنترش هم باخت ۲-۰ توی زمین ستاره سرخ بود (دقیقا تو فصلی که لیورپول قهرمان اروپا شد). برای درک وحشتناک بودن زمین ستاره سرخ کافیه این ویدئو از تونل ورزشگاه (لینک) یا کلیپ فوتبال ۱۲۰ (لینک تلگرام) رو ببینین. همه اینا رو بذارین کنار این که یکی از مهمترین کارهایی که مربیای بزرگ مثل کلوپ، گواردیولا، پوچتینو و مورینیو، به روشهای مختلف انجام میدن: برقراری رابطه احساسی با بازیکنا. همین کمک میکنه که به اونا اعتماد به نفس بدن یا توی نقشای مختلفی توی زمین بازی کنن. به عبارت دیگه اگه وضعیت روانی بازیکنا خوب نباشه، کیفیت بازی اونا افت میکنه.
توی پرانتز من یکی دو تا مثال کوچیک از تفاوت روشای اثرگذاری روانی میگم. مثلا کاری که گواردیولا داره توی سیتی میکنه اینه که هر بازیکنو برای بهترین بودن و کسب جاه و مقام و پول آماده میکنه و خب به نظرم چاره دیگهای هم نداره چون داره توی یه تیم بیبُته مثل سیتی کار میکنه. نمونه بارز رفتن استرلینگ و محرز به سیتی. اما کلوپ یه بخشی از اثر روانی رو با سابقه باشگاه، افتخاراتش، و طرفدارا ایجاد میکنه و بخشی از ذهن بازیکنا رو درگیر این میکنه که شما هم به تالار افتخارات لیورپول وارد میشین و اسمتون میره کنار آدمایی مثل یان راش. کلی طرفدار دوآتیشه هم هستن که حمایتتون میکنن. در اصل هوادارا همه چیز لیورپولن. اگه اونا نبودن، بودن کنار یان راش هم اینقدر ارزش نداشت. و حالا که کرونا شده و اونا نیستن یه بخشی از اثرات روانی از بین رفته. البته کرونا روی خود آدما هم فشار روانی میاره که خب خودمون هم داریم کاملا لمسش میکنیم.
یه بخش دیگه از اثرات روانی از بین رفتن انگیزه بازیکناس. اونا الآن خیلی چیزا رو به دست آوردن. قهرمانی اروپا، جهان، و لیگ برتر. جام حذفی و اینا هم که خیلی مهم نیستن و همه میدونن و برای همینه که همیشه تیم دومشونو میفرستن توی زمین. خیلی چیزا هم برای بازیکنا تکراری شده. شاکله لیورپول به طور کامل حفظ شده، همه بازیکنای اصلی توی تیم موندند و اجرای یه سری استراتژی تکراری به اندازه کافی لذتبخش نیست؛ مخصوصا برای بازیکنای مربیای که میگفت من از دیدن اتفاقات غیرمنتظره توی زمین خوشحال میشم و دوست دارم خیلی وقتا بازیکنام منو شگفتزده کنن. اما حالا همون مربی بازیکنا رو توی یه نظم آلمانی گیر انداخته و خب این با روحیات خود مربی هم سازگار نیست.
آخرین بخش رو میخوام به واینالدوم، هندرسون و چمبرلین اختصاص بدم. در واقع اگه به من بگن خط میانی لیورپولو بچین این سه نفرو میذارم. از رفتن واینالدوم اصلا خوشحال نیستم هر چند که تیاگو میتونه جایگزین خوبی براش باشه. واینالدوم توی لیورپول به اندازه قبل خوشحال نیست چون اعتقاد داره که باید همیشه فیکس بازی کنه اما این اتفاق نمیفته. اون خلاقترین بازیکن خط میانیه و به نظرم آدمی بود که میتونست گره کور بازی در ستون وسط رو باز کنه. اما از وقتی که استراتژی قلعهنوعی پا گرفت، زمان حضور واینالدوم توی زمین هم کاهش پیدا کرد. اشتباهی که کلوپ کرد این بود که خودشو به ارسال از جناحین متکی کرد و تیمش کمتر به استفاده از وسط زمین، و پاسهای عمقی رو آورد. و الآن که کیفیت دو تا بال کناریش افت کرده، هماهنگی کاملی بین واینالدوم و خط حمله برقرار نیست. شاید استراتژی برونرفت از این وضع فلاکتبار لیورپول ساختن یه زوج باکیفیت بین واینالدوم و فیرمینو میبود تا پاسای نهایی رو برای صلاح و مانه بسازن. و این همونجاییه که من امیدی به کلوپ ندارم.
نفر دوم هندرسونه. فوتبال ۱۲۰ یه مصاحبه با جان چمپیون داشت و اون به یه نکتهای اشاره کرد که به نظرم عمدتا از قلم افتاده. اون گفت تو وقتی مجبور میشی به خاطر غیبت فندایک هندرسونو ببری تو قلب دفاع، خط میانیت رو ضعیف کردی. در اصل، غیبت هندرسون تو خط میانی یعنی هافبکها دیگه رهبری ندارن که به بازی نظم بده. و خب نتیجه این میشه که دیگه نمیتونی برای فورواردها پاس گل بدی.
اما چمبرلین. همونطوری که گفتم، مشکل اصلی لیورپول بازیسازی برای خط حملهس. و تیمها هم عمدتا جلوی لیورپول دفاعی بازی میکنن، بازیکنای اصلی رو میبندند و نمیذارن بازیسازی شکل بگیره. این جور مواقع یه شوتزن خوب میخوایم و گزینه اول توی ذهنم چمبرلینه. اما از وقتی که زانوش نابود شده دیگه به کیفیت قبل نیست. امیدوارم فصل بعد اوج بگیره و این مشکلو حل کنه. توی پرانتز بگم که اگه کلوپ به شقیری هم میدون میداد و به اندازه کافی تمرین شوتزنی بهش میداد، اونم گزینه خیلی خوبی بود. ولی حیف که انگار کلوپ هم مثل گواردیولا از این استراتژی خوشش نمیاد.
آخرین چیزی که میخوام اشاره کنم پیشنهاد اومدن جرارد به لیورپوله. واقعیتش اینه که من بازیهای رنجرز رو اصلا ندیدم و نمیدونم جرارد چطور تیمشو ساخته. اما به هر حال مشخصه که فشاری که توی لیگ اسکاتلند هست اصلا به پای لیگ برتر انگلیس نمیرسه. تجربه جرارد هم اصلا در سطح کلوپ نیست. به نظرم اومدن جرارد میتونه صرفا یه شک به تیم بده و اونو برای یه مدت کوتاهی بهتر کنه. اما کلوپ نشون داده که قدرت تغییر تیمو داره. تا حالا سه تا استراتژی گلزنی توی تیم ایجاد کرده و با اضافه شدن تیاگو و ژوتا هم نشون داده که خودشو برای یکی دو تای دیگه آماده کرده. تمدید قرارداد چمبرلین هم اینو نشون میده که روی اون هم برای پروژه بلندمدتش حساب باز کرده. پس به نظرم میشه امید داشت که بتونه باز هم تحول ایجاد کنه. فرگوسن هم توی دوران مربیگریش چندین بار سبک بازی منچسترو عوض کرد تا تونست همیشه توی اوج بمونه. و البته اون وسطا هم افت داشت. نمیشه انتظار داشت که کلوپ هر فصل جام بگیره. تنها انتظاری که باید ازش داشته باشیم اینه که تا آخر فصل، مخصوصا الآن که ژوتا و تیاگو هم برگشتن، یه استراتژی جدید و موثر گلزنی به تیم اضافه کنه. و اگه توی این کار موفق بشه یعنی باید حداقل تا ۲۰۲۴ به گرمی از کلوپ پذیرایی کنیم.
اقا عالی، من در این حد بازی های لیورپول رو دنبال نکردم که اطلاعات کافی برای قضاوت این تحلیل داشته باشم، اما به عنوان یک دنبال کننده دنیای فوتبال، از خوندن این تحلیل لذت بردم و برام تازه بود که حرف های تکراری مثل ضعف خط دفاع ناشی از غیبت فن دایک رو نشنوم. تبریک میگم.
فقط به عنوان پیشنهاد غیر از یک غلط املایی "گره کوه"، به نظرم اگر لحن متن رو یک مقدار رسمی تر بکنی کاملا جا داره در یک رسانه منتشر بشه، حداقل در جایی مثل طرفداری.