نگاهی از درون : Insider's View

برداشت‌های پیش‌پاافتاده

۳ مطلب با موضوع «برداشت از کتاب» ثبت شده است

بشقاب‌پرنده در کوشیرو | هوراکی موراکامی

بشقاب‌پرنده در کوشیرو | هوراکی موراکامی

اخیراً شروع کردم به گوش دادن به پادکست Newyorker Fiction. توی این پادکست یه نویسنده‌ای میاد و یکی از داستان‌های کوتاه نویسنده‌‌های دیگه که توی مجله نیویورکر چاپ شده رو انتخاب می‌کنه و می‌خونه. بعدش هم یه کم درباره داستان با مجری گپ می‌زنه. هر قسمت تقریباً ۱ ساعته و هر ماه به‌روز می‌شه.

توی یکی از قسمتا داستان «بشقاب‌پرنده در کوشیرو» (UFO in Kushiro) نوشته موراکامی رو می‌خونه. نزدیک‌ترین صفتی که به شخصیت اصلی داستان می‌شه داد سیب‌زمینیه. طوری که زنش توی نامه بهش می‌گه زندگی با تو عین زندگی آدم با یه مشت هواست. طرف اصلا هیچ واکنشی نسبت به اتفاقات اطرافش نداره. اواخر داستان دو بار احساساتش روش اثر می‌ذارن. یه بار می‌خنده و یه بار هم خشمگین می‌شه. خواننده داستان می‌گه با این‌که می‌خواست یه نفرو بکشه من از این که یه واکنشی نشون داد خوشحال شدم؛ چون این واکنش یعنی بالاخره با دنیا ارتباط برقرار کرد.

من اول فکر می‌کردم که این یارو افسرده‌س. اما بیشتر که فکر کردم دیدم که آدمای افسرده هم به وقایع اطرافشون واکنش نشون می‌دن. اونا ممکنه غمگین یا دلخور باشن اما بی‌تفاوت نیستند. موراکامی می‌گه تا وقتی بی‌تفاوت نیستی زنده‌ای.

مجری هم یه نقل قول جالبی از موراکامی داره. میگه یه جایی یه داستانی نوشته بود که توش یه میمون بود. بعد ازش پرسیدند که این میمون نماد چیه؟ کاری به فرگشت داره یا ...؟ و جواب می‌ده که بعضی وقتا میمون میمونه. انتظار خاصی ازش نداشته باشین :))

لینک‌های پادکست: اپل، گوگل، اسپاتیفای، وبسایت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کتاب شب‌های روشن، اثر فئودور داستایوفسکی، ترجمه سروش حبیبی دوست‌داشتنی

کتاب شب‌های روشن، اثر فئودور داستایوفسکی، ترجمه سروش حبیبی دوست‌داشتنی

من توی این چند ماهه دو تا رمان شروع کرده بودم که خوندن هر کدوم رو به دلایلی متوقف کردم. این وسط دنبال یه چیزی میگشتم که هم کشش کافی داشته باشه و هم خیلی طولانی نباشه. خیلی وقت هم بود که دوستام میگفتن از داستایوفسکی بخون. خودمم یه حسرتی داشتم که چطور تا حالا از داستایوفسکی چیزی نخوندم. این شد که رفتم سراغ شب‌های روشن. گفتم اگه باهاش حال کردم باز داستایوفسکی می خونم و اگه هم جذاب نبود که زمان زیادی براش نذاشتم.

من توی انتخاب رمان خیلی به مترجم اهمیت می دم. از یه طرف خودم دارم یه کتاب ترجمه می‌کنم و برای همین خوندن یه ترجمه درجه یک بهم کمک می کنه که بتونم ایده بگیرم. از طرف دیگه حوصله اعصاب خوردی ترجمه‌های به درد نخور رو ندارم. خوبی شب‌های روشن اینه که سروش حبیبی اونو ترجمه کرده. واقعاً مترجم دوست‌داشتنی و زبردستیه. کاش میشد بیاد یه کتاب امضا شده بده بهم. من قبلاً کتاب خداحافظ گاری کوپر رو ازش خونده بودم و ترجمه شاهکارش تو ذهنم مونده بود. این شد که گفتم ببینم اینجا چه آشی برامون پخته.

وقتی کتابو می خوندم به خودم گفتم چقدر مترجم همه فن حریفیه این آقای حبیبی. شما اگه خداحافظ گاری کوپر رو بخونین متوجه میشین که سبک نوشتاریش زمین تا آسمون با شب‌های روشن فرق داره. یکی مال ادبیات پست مدرن و اداهای روشن فکری فرانسوی هاست و اون یکی ادبیات کلاسیک با آب و تاب تشبیه و استعاره و جمله‌های پرتکلف. خداحافظ گاری کوپر متن به شدت ساده‌تری نسبت به شب‌های روشن داره ولی در عین حال توی فضاسازی بلد بوده از واژگان درست استفاده کنه. مثلاً اون «شیون کاکایی ها» که مدام توی نیمه دوم کتاب رومن گاری تکرار میشه حس غریبگی و سرگردونی شخصیت داستان رو به خوبی منتقل می کنه. اما داستایوفسکی دو تا شخصیت اصلی توی شب‌های روشن ساخته که خیلی با هم فرق دارن. یکی بلده داستان گویی پرطمطراقی داشته باشه و اون یکی یه داستان روون و ساده رو بیان می کنه. سروش حبیبی خیلی عالی این دو تا شخصیت رو از هم متمایز کرده.

من مدت‌ها بود که یه متن پر از استعاره و تشبیه نخونده بودم. تصورم این بود که الان حوصله خوندن این‌جور چیزا رو ندارم و اگه از قبل می دونستم که قراره توی کتاب از این‌جور چیزا نوشته باشه اصلاً سراغش نمی رفتم. اما خوندنش اصلاً اذیت نمی کرد. اتفاقاً کشش خودش رو هم داشت. طوری تنظیم شده بود که همون زمانی که داشت تکراری می‌شد، گوینده داستان لحنش رو عوض می‌کرد و نوشته یه تنوعی پیدا می کرد.

زبردستی سروش حبیبی توی اونجاییه که این واژگان فارسی رو به خوبی توی این قسمت‌ها استفاده کرده. اگر زبان اصلی کتاب انگلیسی بود مثل خیلی از کتابای دیگه مقابله می‌کردم تا ببینم مترجم چقدر دقیق این کارو کرده اما حیف که روسی بلد نیستم. با این وجود، نوشته فارسی به خودی خود تر و تمیز، روون، پرکشش و بی آلایشه.

خب، دقت کنین که از اینجا به بعد کتابو لو میدم. تصمیم خوندن ادامه نوشته با خودتونه.

اما ماجرای کتاب چیه؟ خیلی ساده س. اصلاً انتظار یه سری اتفاق شگفت انگیز رو نداشته باشین. کلاً دو سه حالت برای داستان قابل پیش بینیه که محتمل ترینش اتفاق میفته. داستان یه مرد خیال پردازه که کل زندگیشو توی رؤیاهای خوش غرق شده و همدمی نداشته. حدستون از ادامه داستان چیه؟ اینکه شانسی یه دختری رو پیدا میکنه که تنهاست و اونم دنبال همدم میگرده. خب همین اتفاق میفته. بعد چی میشه؟ انتظار میره که عاشق هم بشن ولی یه مشکلی پیش میاد. خب اینم درسته. ادامه داستان هم به همین راحتی قابل پیش بینیه.

اما ارزش داستان توی اتفاقات شگفت انگیزش نیست. ارزش داستایوفسکی به پرداختن به شخصیت آدماس. به جزییاته. به نگارششه. و همه اینا رو توی یه داستان جمع و جور میبینید. داستایوفسکی نشون میده که یه شخصیت رویاپرداز چقدر میتونه توی رویاش غرق بشه. این غرق شدن بیش از حد باعث دوری از آدما و گاهی ترس از ارتباط برقرارکردن میشه. برای همین با یه شخصیتی طرفیم که فکر قوی‌ای داره اما توی برقراری ارتباط خیلی خام و هیجان‌زده عمل می‌کنه.

از اون طرف دختر داستان هم روی مرز نوجوونی و جوونیه. دنیادیده نیست و تحصیلات عمیقی هم نداره. اونم خیلی خامه. اما در ازاش هر دو احساسات پرشوری دارن و همین شور مثال زدنی اوناست که داستانو جلو میبره.

داستایوفسکی شرایط اغراق شده‌ای رو نشون میده و همین باعث میشه خیلی جاها با‌ شخصیت ها همذات پنداری کنیم، بهشون حسودی کنیم یا خودمونو باهاشون مقایسه کنیم. و فکر می‌کنم هدف اصلی داستایوفسکی هم همینه. اینکه به خودمون برگردیم و به رفتارهامون بیشتر فکر کنیم. به لذتهاش و عواقبش. اینکه چطور می تونیم اونا رو اصلاح یا پخته کنیم و کی می تونیم از اونا بهره ببریم.

کتاب رو که می خونین کاملاً متوجه میشین که مال عصر حاضر نیست. هیچ شتابی تو زندگی آدما وجود نداره. تماماً به امور انسانی پرداخته و هیچ نشونی از اثرات دنیای مدرن روی زندگی آدما نیست. خوندنش به درد این می خوره که جلوه‌های دنیای امروز رو فراموش کنی و به درونت برگردی. پس، از این جهت ارزشمنده. فکر آدمو درگیر میکنه و خیلی جاها دیگه نمیشه ادامه‌ش داد مگه اینکه یه استراحتی بکنی و یه مقداری به خودت وقت بدی که ماجرا رو هضم کنی. و قطعاً کلی هم به خودت فکر کنی.

یکی از نظراتی که خونده بودم این بود که میشه یه شبه خوندش. اما به نظرم هر کی اینو میگه قصد هضم درست داستانو نداره. خب البته که برای خیلی از سلیقه ها کتاب پرکششیه و آدمو مجبور می کنه که ادامه بدی اما برای من این‌طوری نبود. در‌واقع حتی اگه می‌خواستم هم نمی تونستم چنین کاری بکنم. اگر شما هم تجربه اینو دارین که وسط کتاب حس می کنین که دیگه نمیشه ادامه‌ش داد و بهتره یه ذره استراحت کنین، پس گول 110 صفحه کتابو نخورین و دست کم سه چهار روزی براش وقت بذارین.

آخرین نکته هم یه نکته تکراریه: هیچ وقت، هیچ وقت، هیچ وقت، مقدمه کتابو اول نخونین. مقدمه باید بعد از خوندن کتاب خونده بشه چون کتابو لو میده یا ذهنو جهت. مقدمه آقای حبیبی هم از این قاعده مستثنی نیست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

آیا فقط تهران تعیین‌کننده است؟

مدت ها بود که فکر می کردم که منشأ عمده تحولات، اگر نگویم همه، تهران است. یک جرقه اولیه و ایده هم که در ذهن ایجاد می شود، به طور ناخودآگاه کلیه اتفاقات را بر همان مبنا تحلیل می کند تا ایده اش تقویت و اثبات شود. به قول خارجی ها ایده اش را verify کند. من هم که به وقایع اطرافم و آنچه که در گذشته اتفاق افتاده بود نگاه می کردم به نظرم می رسید که منشأ همه تحولات تهران است و اگر خواستار اثرگذاری در ایران هستی باید در تهران باشی. البته هنوز هم فکر می کنم که بودن در تهران و شروع از تهران احتمال موفقیت را افزایش می دهد.

حالا من که حوصله نداشتم آمار دقیق مهاجرت رو پیدا کنم اما شواهد و ظواهر و اظهارات مسئولین توی تلویزیون و مطبوعات نشون میدهد که مهاجرت از سایر شهرها و روستاها به سمت تهران مدت‌هاست که وجود دارد. مشاهده ساده من هم از اطرافیانم در دانشگاه نشان داده که عمده افرادی که از بقیه شهرها و روستاها به تهران آمدند برنگشتند و به یکی از دو حالت ماندن در تهران یا مهاجرت از ایران دچار شدند. (استفاده از واژه «دچار شدند» به جای «انتخاب کردند» هم یک چیزی پشتش هست که شاید بعداً مفصل بحث کردم)

یکی از مهم‌ترین پایگاه‌های رأی و اثرگذارترین بخش‌های حرکت‌های سیاسی-اجتماعی هم تهران بوده است. برای مثال می‌شود رویداد کوی دانشگاه بعد از انقلاب 57 و رویداد 16 آذر 32 قبل از انقلاب را یادآور شد.

روند گسترش کسب‌وکارهای الکترونیک و نوین هم در دهه 90 خورشیدی نشان داده که اگر یک سبک از کسب‌وکار در تهران موفق شود احتمال موفقیتش در شهرهای دیگر وجود دارد ولی شروع از شهرهای دیگه چندان موفق نبوده. برای مثال یکی از دوستان، از مدیرعامل جرینگ نقل می‌کرد که آن‌ها بر مبنای تحلیل‌هایی که با مشاوران خارجی داشتند اول از سایر شهرها شروع کرده بودند و بعداً به این نتیجه رسیده بودند که شروع از جایی غیر از تهران به شکست منتهی می‌شود و به تهران برگشتند. مثال‌های اصلی کسب‌وکار الکترونیک فعلی، یعنی دیجیکالا، اسنپ، اسنپ‌فود، نت‌برگ و ... هم مؤید همین مسئله هستند.

اما چه چیزی من را به این سمت برد که امکان موفقیت در اثرگذاری در جامعه، در هر سطحی چه کسب‌وکار و چه نگرشی و چه سیاسی، با شروع از سایر شهرها هم وجود داره؟ در واقع یه جرقه بود که افکار گذشته‌ام رو حول این محور جمع کرد.

توی کتاب «ایران بین دو انقلاب» اواخر فصل «انقلاب مشروطه» توضیح داده شده که بعد از به توپ بسته‌شدن مجلس، قیام مردم از سایر ایالات شروع شد و شهرهای تبریز و بعد از آن اصفهان در رأس حرکت قرار داشتند. آنها عوامل سلطنت‌طلب او در شهر برکنار کردند، کنترل شهر را به دست گرفتند و به سمت تهران حرکت کردند. در تهران طرفداران مشروطه دروازه‌های شهر را به روی آنها باز کردند و شاه مجبور شد که مجدد مشروطه را بپذیرد. در ازای این کار، قوانین انتخاب به عنوان نماینده دموکراتیک‌تر شد، یعنی شرط سرمایه اولیه افراد برای نماینده شدن کمتر شد و سهم سایر ایالات نسبت به تهران بیشتر شد. این ماجرا یک نمونه بود که نشان می‌داد امکان تأثیرگذاری در کشور از خارج از مرکز هم وجود دارد.

خوب ممکن هست این سؤال پیش بیاید که این ماجرا برای سال 1287 هست یعنی حدود 110 سال پیش. حالا که ماجرا این طور نیست و قدرت متمرکزتر هم شده. در واقع من هم چندان این نکته را رد نمی‌کنم اما برای نمونه می‌شود به اعتراضات سراسری دی 1396 (همین یک ماه پیش)‌ اشاره کرد. این اعتراضات از تهران شروع نشد و با تهران هم تمام نشد. شهرهای دیگری تصمیم به شروع گرفتند و به واسطه افزایش سرعت اطلاع‌رسانی بر بستر اینترنت به سرعت به سایر شهرها گسترش پیدا کرد. در ماجرای انقلاب مشروطه هم به وسیله تلگراف اخبار قیام سایر شهرها گسترش پیدا می‌کرد که در آن دوران یک ابزار اطلاع‌رسانی جدید و نوظهور بود.

من یک نمونه دیگه هم از خیزش مردمی در سال گذشته سراغ دارم. شاید جناب آقای دکتر محسن رنانی رو بشناسید. ایشان استاد اقتصاد دانشگاه اصفهان هستند. پارسال بود که نرگس کلباسی در هند دستگیر شده بود و به مدد تلاش محسن رنانی و درخواست او از مردم برای ارایه درخواست به دولت هند به منظور برگزاری دادگاه عادلانه بود که آن ماجرا ختم به خیر شد. حتی دکتر ظریف، وزیر امور خارجه،‌ هم پیگیری ماجرا شدند و تسهیلات کنسولی زیادی انجام دادند.

در مجموع احساس می‌کنم که سرعت اطلاع‌رسانی در عصر حاضر باعث شده قدرت توزیع بیشتری پیدا کند و احتمالاً این روند ادامه پیدا خواهد کرد. به نظرم می‌رسد که موارد زیر می‌توانند سرعت این روند را افزایش دهند و قدرت یک محل را بیشتر کنند.

  1. تولید محتوا بر بستر اینترنت: این طور به نظرم میرسه که یکی از عوامل قدرت کمتر سایر شهرها و استان‌ها در عدم شناخت مردم سایر شهرها و حتی مردم خود آن شهرها از شهرشان است. فرض کنید من به عنوان یک اصفهانی الآن دنبال محل خرید یک جنس خاص،‌مثلاً‌ خودنویس می‌گردم. یک راهنمای شهری کامل که نقاط مختلف شهر را معرفی کند وجود ندارد. علاوه بر این، راهنمای کامل شهر که فرهنگ شهر،‌ جاذبه‌ها و آداب و رسوم شهر و تاریخ شهر رادر بر داشته باشد به صورت کامل وجود ندارد.
  2. ارایه اخبار مختص شهر در یک سایت سراسری: قبل از توضیح این مورد باید اشاره کنم که این هم نوعی تولید محتوا بر بستر اینترنت است؛ اما به دلیل اهمیت خاص این مورد لازم بود که جدا بررسی شود. منظور من این است که در یک سایتی مثل خبرآنلاین یا تابناک که مخاطبان خیلی زیادی دارد اخبار سایر شهرها با همان اهمیتی که اخبار تهران مطرح میشد قرار داده شود. در این صورت مخاطب‌های سایت‌های سراسری اسم سایر شهرها را هم زیاد می‌بینند و شاید علاقه‌مند به خواندن اونها شوند. این مسئله می‌تواند ذهنیت مردم نسبت به ناتوانی سایر شهرها را از بین ببرد.
  3. افزایش خودباری مردم سایر شهرها: به نظر من این مورد کلیدی‌ترین نکته بین همه موارد است. من با آدم‌های زیادی از شهرهای مختلف در دانشگاه مواجه شدم و با خیلی‌ها صحبت کردم. هر چه شهر محل زندگی آن‌ها کوچک‌تر می‌شد، به نظر می‌رسید که حتی دوست ندارند اسم محل زندگی‌شان را به زبان بیاورند. (لطفاً‌ نگویید خاک بر سرشان! به رفتارهای غیر منطقی خودتان هم نگاه کنید) این مورد زمانی که قصد داشتند به شهرشان سر بزنند بیشتر مشهود بود. مثلاً ما اصفهانی‌ها هیچ‌وقت نمی‌گفتیم آخر هفته به شهرستان می‌ریم، بلکه می گفتیم آخر هفته می‌رم اصفهان. اما برای شهرهای کوچکتر این مسئله به شدت توی ذوق می‌زد. علاوه بر این، این طور گفته می‌شد که کار در بقیه شهرها کمتر هست و به راحتی کاری که متناسب با تحصیلت باشد پیدا نمی‌شود.(البته این نکته برای کل ایران صادق است حتی تهران!) من با این نکته چندان مخالفتی ندارم اما باید اشاره کنم که به مردممان یاد ندادیم که در هر موقعیت و محلی فرصت خلق کنند و ارزش‌آفرینی کنند.
  4. ارایه اخبار موفقیت‌های درون‌شهری: این مورد عملاً‌ یک راهکار برای بهبود خودباوری مردم شهرهاست،‌ هر چند که برای کل کشور هم نیاز است. در اخبار به ندرت خبر ساخت یک کارخانه یا تأسیس یک شرکت یا افزایش صادرات یک شهر و از این دست اخبار خوشحال‌کننده دیده می‌شود. شرکت‌های ما هم که چنان مدیریت فشل و قدیمی دارند که هیچ نیازی به اطلاع‌رسانی موفقیت‌هایشان نمی‌بینند. اصلاح این رویه می‌تواند در خودباوری مردم تأثیر قابل‌توجهی داشته باشد.
  5. کپی‌برداری از تهران: یکی از نکاتی که همیشه نقل این طور بحث هاست این است که «تهران فلان چیز رو داره ولی شهر ما نداره». خب مسئله خیلی ساده‌ است:‌ «بیارینش تو شهرتون!» درست است که ممکن هست خیلی از کارها صرفه اقتصادی نداشته باشند اما با تغییر سگمنت بازار هدف می‌شود تقریباً همه‌چیز را سودآور کرد. بعد با جا انداختن آن در شهر سرگمت بازار گسترش پیدا خواهد کرد.

خیلی دوست دارم که یک مدل ریاضی از چنین تغییراتی در جامعه بسازم و اجرا کنم تا تأثیر آن را بر جامعه ببینم. این طور که محمدرضا شعبانعلی می‌گوید این کار با دانش پیچیدگی امکان‌پذیر است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰