نگاهی از درون : Insider's View

برداشت‌های پیش‌پاافتاده

۳ مطلب در مرداد ۱۴۰۰ ثبت شده است

ارزش‌گرایی یا واقع‌گرایی؟

لینک روی کانال تلگرام

میگفت چرا زن‌ها کار می‌کنن. اینا میان جای مردها رو می‌گیرن. مردها نان‌آور خونه‌هان. این کارا چیه دولت می‌کنه و زن‌ها رو استخدام می‌کنه. جای زن توی خونه‌س نه سر کار. بعد هم استدلال میاورد که حضرت علی و حضرت فاطمه تقسیم کار کردند و کار بیرون شد مال علی (ع) و کار خونه با حضرت فاطمه.
چند سال پیش این جوابو می‌دادم که اگه به اندازه کافی کارمند خوبی باشی کسی جاتو نمی‌گیره. به جای ترس از بیکار شدن یه ذره توانمندی‌هاتو گسترش بده. از این جوابای مسخره‌ای که انگیزشیا به خوردمون میدن رو داشتم به خوردش می‌دادم. بالاخره منم تحت تاثیر همین انگیزشیا بودم. عقلم درست کار نمی‌کرد.
اما الان به نظرم بخشی از مساله رو نفهمیده بودم. کسی که چنین حرفی می‌زد داشت توی یه اداره دولتی کار می‌کرد. دست کم ۲۰ سال خاک اون سیستم رو خورده بود و توی اون سیستم ترفیع گرفته بود و گاهی هم ترفیعی رو از دست داده بود. اون کاملا متوجه بود که استخدام‌شدن یا سمت‌گرفتن توی یه سیستم دولتی ارتباط چندانی با شایستگی و توانمندی نداره بلکه به حزب و پارتی‌بازی و سیاسی‌بازی توی اون سیستم مرتبطه. بنابراین استدلال من به کل غلط بود.
وقتی چند سالی توی یه شرکت خصوصی کار کردم و معنی انتخاب بر مبنای توانمندی رو فهمیدم و اونو با شرایط کار دولتی مقایسه کردم فهمیدم که ما داشتیم توی دو تا دنیای متفاوت زندگی می‌کردیم. این تصور من نه تنها آدرس غلطی به ایشون می‌داد بلکه اگه در جایگاه تعامل با کارفرمای دولتی بودم هم منو به اشتباه می‌انداخت و پروژه‌ها از دستمون می‌پرید. ما توی تعامل با یه مجموعه دولتی باید می‌فهمیدیم که ساختار سیاسی‌بازیِ  داخلِ  سازمانی‌شون چیه. کی چه رفتاری داره و با چه روحیاتی عمل می‌کنه. با چه کسی دشمنی و با چه کسی دوستی داره. انگیزه‌ش از پروژه دادن یا ندادن به یه پیمان‌کار چیه و حتی روابطشو با سایر مشاورا و پیمان‌کارا می‌فهمیدیم. حتی یه مقداری که جلوتر رفت متوجه شدم که خیلی از شرکتای خصوصی که نقش پیمان‌کار و مشاور رو هم بازی می‌کردند شایسته‌سالار نبودند. یا بهتر بگم، توانمندی برقراری ارتباط و فهم نیات، روحیات، و انگیزه‌های طرف مقابلشون تاثیر زیادی در ترفیع یا تنزیل اونا داشت. به این معنی که کسی که می‌تونست رشوه بیشتری برای سازمان جمع کنه یا پروژه‌های بیشتری به سازمان بیاره ارزشمند‌تر از کسی بود که کارای تخصصی خودشو خوب انجام می‌ده.
اول کار، فهم این ماجرا برام سنگین تموم شد. اصلا از این که کسی با دغل‌بازی پول به سازمان میاره کنار نیومدم. داشت حالم به هم می‌خورد. اما بعد که بیشتر نگاه کردم دیدم که این جنس مهارت‌های ارتباطی و شناخت طرف مقابل رو باید از رفتار و اعمالی که اون کارمند داره جدا کرد. اگه همین آدم توی فیسبوک کار می‌کرد احتمالا به سطحی ترفیع می‌گرفت که تعاملات فیسبوک با کنگره رو رتق و فتق کنه. این که اون آدم نهایتا دست به رشوه می‌شه به خاطر اینه که رشوه امر مرسومی توی این سیستمه. جای دیگه ممکنه تهدید به برخورد قانونی، لابی‌کردن، یا هر جور امتیازدهی دیگه‌ای در اولویت باشه.
وقتی از بالا به تمام این مسائل نگاه کردم از خودم خوشم نیومد. دیدم منی که کلی ادعای طرفداری از عملگرایی دارم، توی تحلیل همه این بحثا یه آرمان یا ارزشو ملاک قرار می‌دادم و به خاطر به خطر افتادن اون ارزش دست از کار کردن می‌کشیدم. حرفم این نیست که باید از همون اول پا روی ارزش‌هام می‌ذاشتم و درگیر پارتی‌بازی یا رشوه‌دادن می‌شدم اما برای فهمیدن مکانیزم سیستم باید عینک ارزش‌گراییم رو برمی‌داشتم و واقع‌گرایانه به مساله نگاه می‌کردم. این همون اشتباهیه که توی تحلیل خیلی از مسائل اطرافم، مثل افغانستان،‌ می‌کردم.
بعدا از افغانستان می‌نویسم.
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بشقاب‌پرنده در کوشیرو | هوراکی موراکامی

بشقاب‌پرنده در کوشیرو | هوراکی موراکامی

اخیراً شروع کردم به گوش دادن به پادکست Newyorker Fiction. توی این پادکست یه نویسنده‌ای میاد و یکی از داستان‌های کوتاه نویسنده‌‌های دیگه که توی مجله نیویورکر چاپ شده رو انتخاب می‌کنه و می‌خونه. بعدش هم یه کم درباره داستان با مجری گپ می‌زنه. هر قسمت تقریباً ۱ ساعته و هر ماه به‌روز می‌شه.

توی یکی از قسمتا داستان «بشقاب‌پرنده در کوشیرو» (UFO in Kushiro) نوشته موراکامی رو می‌خونه. نزدیک‌ترین صفتی که به شخصیت اصلی داستان می‌شه داد سیب‌زمینیه. طوری که زنش توی نامه بهش می‌گه زندگی با تو عین زندگی آدم با یه مشت هواست. طرف اصلا هیچ واکنشی نسبت به اتفاقات اطرافش نداره. اواخر داستان دو بار احساساتش روش اثر می‌ذارن. یه بار می‌خنده و یه بار هم خشمگین می‌شه. خواننده داستان می‌گه با این‌که می‌خواست یه نفرو بکشه من از این که یه واکنشی نشون داد خوشحال شدم؛ چون این واکنش یعنی بالاخره با دنیا ارتباط برقرار کرد.

من اول فکر می‌کردم که این یارو افسرده‌س. اما بیشتر که فکر کردم دیدم که آدمای افسرده هم به وقایع اطرافشون واکنش نشون می‌دن. اونا ممکنه غمگین یا دلخور باشن اما بی‌تفاوت نیستند. موراکامی می‌گه تا وقتی بی‌تفاوت نیستی زنده‌ای.

مجری هم یه نقل قول جالبی از موراکامی داره. میگه یه جایی یه داستانی نوشته بود که توش یه میمون بود. بعد ازش پرسیدند که این میمون نماد چیه؟ کاری به فرگشت داره یا ...؟ و جواب می‌ده که بعضی وقتا میمون میمونه. انتظار خاصی ازش نداشته باشین :))

لینک‌های پادکست: اپل، گوگل، اسپاتیفای، وبسایت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

متشابهات ۱

۱. عبدالکریم سروش توی یکی از جلسات سلوک دیندارانه در جهان مدرن اشاره‌ای می‌کنه به مدل‌سازی لاپلاس از حرکت اجرام آسمانی و میگه لاپلاس اون کتابشو تقدیم به پادشاه می‌کنه. بعد، پادشاه فرانسه باهاش دیدار می‌کنه و میگه این کتابی که نوشتی خیلی خفنه ولی چرا توش حرفی از جایگاه خدا توی حرکت اجرام نیست؟ لاپلاس هم جواب می‌ده مدل من نیازی به خدا نداره. این حرف لاپلاس در نوجوانی سکورلاریزاسیون علمه. 
ما وقتی علل رخداد مادی رو به خدا نسبت می‌دیم نمی‌تونیم اونو به درستی مدل‌سازی کنیم. نهایتش این میشه که قطعی برقو هم به بارون نیومدن نسبت می‌دیم و دعا می‌کنیم بارون بیاد تا اوضاع درست بشه فارغ از این‌که خدا کاری به این سیستم نداره. حل کردن مساله‌ی آب و برق نیاز به شناخت سیستم داره و اونم با حذف خدا از تمامی معادلات مادی به وجود میاد.  

۲. امروز اصفهان بودم و بعد از مدت‌ها اخبار تلویزیون دیدم. یه گزارش داشت از این‌که قیمت کاغذ و کارتن گرون شده. بعد رفت یه کارخونه تولید کفش. از صاحب کارخونه پرسید این گرونی کاغذ چه تاثیری روی شما گذاشته؟ صاحبش گفت یک متر کارتن جعبه قبلا ۱۰ تومن بود و الان ۷۵ تومن شده. تاثیرش روی یه جفت کفش تقریبا ۲۰ هزار تومنه. 
ولی گزارش ادامه نمی‌داد که وقتی در مملکت بسته‌س و تجارت نداری هم مشکل فروش نفت داری هم مشکل واردات کاغذ و مواد اولیه و هزار جور مساله دیگه. بعد قیمت کفش و هزار قلم کالای اساسی دیگه گرون می‌شه که طبقه پایین بیشتر از همه زجرشو می‌کشن. حالا هی برو ادعای کمک به مظلومین و مستضعفین دنیا بکن و تحریم بشو. 

۳. توی توسعه فردی میگن اکثر این آدمایی که پول‌دار شدند دنبال پولدار شدن نبودند. اونا دنبال ندای درونشون رفتند، کاری که دوست‌داشتند رو پی گرفتند و اثر جانبی‌ش اینه که به مال و منالی رسیدند. 
حالا ماجرای کمک به مظلومین هم همینه. یکی می‌خواد بگه تو برو مسیر توسعه رو ادامه بده، به روشای جواب‌داده‌ی حکمرانی گوش بکن و بعد یه مملکت قوی بساز. هم مردم مستضعف خودتو نون می‌دی هم پس‌فردا ابزار امتیازگیری توی سیاست خارجه داری. 

۴. روانشناسا می‌گن بی‌توجهی به خواسته‌های درونت و اولویت دادن به بقیه نسبت به خودت تو رو به مرور فرسوده می‌کنه تا دچار فروپاشی می‌شی. اون موقع نه می‌تونی به خودت کمک کنی نه به بقیه.
حالا وضعیت ج.ا هم همین شده. اونقدری به هویت خیالی‌ای که ساخته شاخ و برگ داده که آرامش روان مردمش از دست رفته. نتیجه؟ بیکاری زیاد شده و نرخ افسرگی و بزهکاری افزایش پیدا کرده. حالا نه می‌تونه از درون برای کمک به خودش استفاده کنه نه دیگران. 

 

پاورقی: من تنبلی می‌کنم بنویسم چون دوست دارم بلند بنویسم. به این نتیجه رسیدم که برای یه دوره آزمایشی توی یه کانال تلگرام بنویسم و مطالبشو اینجا هم کپی کنم؛ بلکه انگیزه بگیرم. اگه اونجا راحت‌ترین آدرسش اینجاست:

https://t.me/InsidersView

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰