اخیراً شروع کردم به گوش دادن به پادکست Newyorker Fiction. توی این پادکست یه نویسندهای میاد و یکی از داستانهای کوتاه نویسندههای دیگه که توی مجله نیویورکر چاپ شده رو انتخاب میکنه و میخونه. بعدش هم یه کم درباره داستان با مجری گپ میزنه. هر قسمت تقریباً ۱ ساعته و هر ماه بهروز میشه.
توی یکی از قسمتا داستان «بشقابپرنده در کوشیرو» (UFO in Kushiro) نوشته موراکامی رو میخونه. نزدیکترین صفتی که به شخصیت اصلی داستان میشه داد سیبزمینیه. طوری که زنش توی نامه بهش میگه زندگی با تو عین زندگی آدم با یه مشت هواست. طرف اصلا هیچ واکنشی نسبت به اتفاقات اطرافش نداره. اواخر داستان دو بار احساساتش روش اثر میذارن. یه بار میخنده و یه بار هم خشمگین میشه. خواننده داستان میگه با اینکه میخواست یه نفرو بکشه من از این که یه واکنشی نشون داد خوشحال شدم؛ چون این واکنش یعنی بالاخره با دنیا ارتباط برقرار کرد.
من اول فکر میکردم که این یارو افسردهس. اما بیشتر که فکر کردم دیدم که آدمای افسرده هم به وقایع اطرافشون واکنش نشون میدن. اونا ممکنه غمگین یا دلخور باشن اما بیتفاوت نیستند. موراکامی میگه تا وقتی بیتفاوت نیستی زندهای.
مجری هم یه نقل قول جالبی از موراکامی داره. میگه یه جایی یه داستانی نوشته بود که توش یه میمون بود. بعد ازش پرسیدند که این میمون نماد چیه؟ کاری به فرگشت داره یا ...؟ و جواب میده که بعضی وقتا میمون میمونه. انتظار خاصی ازش نداشته باشین :))