لینک کانال تلگرام

 

۱. نشسته بودم روی نیمکت رو‌به‌روی Nest (ساخمون دانشجویی) و داشتم  توی هوای آزاد پیتزای مرغِ کَره‌ایِ دایی فاتحِ ترک رو می‌خوردم. با خودم می‌گفتم باز خوبه مرغش مثل گوشتش نیست و حلاله وگرنه حاضرم گشنگی بکشم اما پیتزای سبزیجات و پستو نخورم. لقمه دوم رو که گاز زدم یه پسر وایت (سفید پوستِ از نژاد اروپایی) با موهای روشن از دور به سمتم اومد. از تراکتای دستش معلوم بود که توی یکی از ۳۰۰ تا گروه نِست مشغوله و اومده تبلیغ کنه. منم باهاش چشم تو چشم شدم که مستقیم بیاد ببینم چی می‌گه؛ بالاخره از سر و کله زدن با این آدما تو وقت بیکاری بدم نمیاد. اونم قشنگ حس کرده بود که قلابش گیر کرده و اومد و بی‌مقدمه گفت:
- تو هم اضطراب آب و هوا (climate anxiety) داری؟ به این فکر کردی که با این اضطراب وجودی (existential anxiety) چکار کنی؟ …
وقتی دیدم بحثش درباره محیط زیست و آب و هواست دوزاریم افتاد که این مال همون بنریه که چند روز پیش دم ایستگاه اتوبوس دانشگاه دیدم …
- ... ما یه برنامه داریم که 12 و 13 اکتبر روی پشت بوم نِست برگزار میشه. توی این کاغذ توضیح دادیم. خوشحال میشیم به دوستات هم خبر بدی …
و رفت سراغ اون پسره که اون سر نیمکت حدود ۳ متری با من فاصله داشت و سرش تو لپتاپش بود.

۲. پارسال همین موقع‌ها داشتم با عجله از شرکت می‌رفتم خونه. سر یه موضوع بی اهمیتی که الآن حتی یادم هم نمیاد داشتم از استرس می مردم. روی پل هوایی شریف شلوغ بود و نمی تونستم تند تند راه برم و از بقیه جلو بزنم. حرصم تنگ شده بود، توی اون هوای سرد توی ژاکت عرق سرد داشتم و به خودم گفتم چرا اینا نمی فهمن که من چقدر مشکل دارم. و یهو یادم افتاد به یه نقل قولی که می‌گفت رفتار جهان طوریه که انگار نه انگار تو توش هستی، حالا هر چقدر هم که عجز و لابه کنی. حرف تلخی بود.

۳. پنج‌شنبه بدجوری پشت سر هم کلاس داشتم. از تمرین نوشتن مستقیم رفتم کارگاه و پشت دستگاه ماشین‌تراش ایستادم. تراشکاریم طول کشید و دیرم شده بود. برای این که به کلاسِ اون استاد بداخلاقه برسم روغنِ سیاهِ دستامو نصفه نیمه شستم و تا در ساختمونِ دانشکدهِ تغذیه دویدم و پله‌های سه طبقه رو دو تا یکی بالا رفتم. وقتی روی صندلی نشستم تا یک ربع داشتم نفس نفس می‌زدم و قفسه سینه‌م درد می‌کرد. اون ماسک لعنتی هم نمی‌ذاشت اکسیژن درست درمونی بهم برسه. انگار که برگشته بودم به نقطه اوج کرونا. وسط کلاس برای این که سرفه نکنم دوبار رفتم بیرون و اومدم.
فرداش از صبح توی گلوم یه چیزی حس کردم. گفتم نه این مال صبونه‌ایه که خوردی اما تا عصر که کش اومد سریع از دانشگاه اومدم خونه و توی اتاق خودمو قرنطینه کردم. گفتم اگه تا فردا خوب نشد یعنی یه باکیم هست و باید برم تست بدم. فرداش که بیدار شدم دیدم همون آشه و همون کاسه. رفتم مرکز شهر و تست دادم. طرف گفت تو که پریروز صبح تو دانشگاه تست دادی و منفی بوده. گفتم آره ولی از دیروز گلوم مشکل داره. تست گرفت و گفت تا جواب تستت میاد قرنطینه باش. تستش رایگان بود و پرستاراش خوش برخورد.
فردا صبحش که از خواب بیدار شدم دیدم جواب منفی‌شو فرستادن. ولی هنوز سلولای مرده‌ی اون بیماری لعنتی که با اون دویدن چند روز پیش بالا اومد نفسمو تنگ کرده.

۴. میگن فرق استرس و اضطراب اینه که تو منشا استرس رو می‌دونی اما اضطراب مثل ترس از یه تیر غیب می‌مونه؛ یه اتفاقی قراره بیفته و تو رو با مشکلِ سختی مواجه کنه. حس می‌کنی که میفته و اما نمی‌دونی چی و کی و کجا. و این اضطراب زمانی بیشتر می‌شه که تصور کنی میشه جلوشو گرفت ولی تقلا می‌کنی و نمی‌تونی.

۵. این غربیای پول‌دارمعنی اضطرابو به قهقرا بردند. آخه کی از تغییرات آب و هوایی مضطرب میشه؟ یکی می‌خواد به اون پسرک خوش بر و رو بگه تو تا حالا تو خاورمیانه زندگی کردی؟ معنی نیاز اولیه می‌دونی چیه؟ اضطراب وجودی یعنی این‌که تا چند لحظه دیگه زنده‌ای یا نه؛ نه این که نگران محیط زیست نوه‌ت باشی. به این فکر کردی که ممکنه اصلا زنده نباشی که مساله وجود نوه کان لم یکن بشه؟ تو اصلاً تصوری از این که تمام دغدغه‌هات معطوف به سال فعلی باشه داری؟ تو اینجا داری تلاش می‌کنی که ملاحظاتِ محیط زیستیِ مرتبط با چند ده سال آینده رو توی قوانین کشورت بیاری درحالی که ما می‌ترسیم درخواستِ تغییرِ قوانینِ قیمتِ بنزین در لحظه فعلی رو بدیم. و اگه اینو به تو بگیم می‌گی حتما کشور شما از فروش بنزین نفع می‌بره که نمی‌خواد به سمت سوخت پاک حرکت کنه. تو اینو می‌گی چون خوشی زده زیر دلت. نمی‌فهمی که مساله بنزین یعنی هزینه‌ی رفت و آمدِ کارگری که از اسلام‌شهر میاد تهران و برمی‌گرده و این گرونی حمل و نقل هیچی ته جیبش نمی‌ذاره که باهاش غذا بخره. تو اینجا زندگی کردی و فک می‌کنی توی همه کشورا همین برخورد خوب و مهربون رو با بی‌خانمان‌ها دارن در حالی که تصوری نداری توی کشور من بی‌خانمان‌ها قایم می‌شن چون مردم دوست ندارن ریختشونو ببینن. بیا و مفهوم اضطراب رو به قهقرا نبر. اضطراب یعنی ترس از دست دادن زندگی خودت و عزیزانت.

 

لینک کانال تلگرام