هر چند که کم به مشهد نرفتم اما هنوز مشهد رو نمیشناسم. حتی درست اسم خیابونهایی که به حرم میخوره رو هم نمیدونم. علت هم برمیگرده به رفتار خاصی که خونواده ما با مقوله مشهد و زیارت دارند. هر باری که خونوادگی (و حتی با دانشگاه) رفتیم مشهد، بیشتر از 4 روز نبوده و از اونجایی که خونواده مذهبی هستیم هدف رو روی ماکزیمم کردن زمان حضور در حرم گذاشتیم. بنابراین جایی جز زیارت امام رضا (ع) نرفتیم. با این اوصاف تنها چیزی که من درست یاد گرفتم اینه که چطور از هتل خودم رو در سریعترین زمان ممکن و از راحتترین مسیر ممکن به حرم برسونم! بنابراین تقریباً بقیه چیزهایی که از مشهد تعریف میشه مثل رستوران پسران کریم یا طرقبه و شاندیز رو تجربه نکردم و فقط یک بار با دانشگاه رفتم پارک آبی.
تصور من اینه که اگه زمانی که در مشهد هستیم رو برای کاری غیر از زیارت بذاریم بعداً پشیمون میشیم و البته اون کار هم خیلی بهمون خوش نمیگذره و احساس عذاب وجدان میکنیم. برای همین به نظرم بهترین استراتژی در مورد مشهد رفتن اینه که برنامه بریزی و بری مشهد و تمام وقت زیارت کنی و بعد از اون بری شمال یا هر جای دیگه و تمام وقت تفریح کنی. این تصور که مشهد جای زیارته برای عمده آدمهای مذهبی وجود داره، در حدی که زیباکلام که به لیبرال بودن معروفه هم یه اینطور نظری داشت. (الآن که میگردم متنش رو پیدا نمیکنم)
به واسطه همین تجربه محدود، این سفرنامه به اندازه سفرنامه کیش پر و پیمون نخواهد بود. من هم مشاهدات خودم رو از هتل و آستان امام رضا (ع) اینجا مینویسم.
هتل (اقامتگاه)
تجربه اقامت من در مشهد دو وجه کاملاً متفاوت داره. یکی مال زمانیه که با خونواده رفتم مشهد و دومی با دانشگاه. تقریباً تمام اقامتهای من همراه با خونواده توی هتلهای 3 ستاره نزدیک حرم بوده و با دانشگاه هم دو تا حسینیه رفتیم که دور هم کف حسینیه خوابیدیم و لذت بردیم. هر چند که سبک حسینیهای خیلی سبک باحال و جذابیه ولی فقط مناسب دوران دانشجوییه. اما چیزی که اینجا میخوام بنویسم در مورد دو سه مورد هتلی هست که دفعات آخر تجربه کردم.
من هتلهای صادقیه طوس، کیان و اطلس رو رفتم و میدونم که دو تای اولی مال یه خونواده هست و اون خونواده یه سهمی توی سومی داره. بنابراین شاید این موردی که مینویسم تحت تأثیر این عامل باشه. ماجرا اینه که من توی اینجاها خونوادههای عرب زیادی دیدم که ظاهراً عمدتاً عراقی بودند. در مورد اینکه سوری یا لبنانی بودند خبری ندارم اما میدونم که قبل از قائله آتشزدن سفارت عربستان، مسافرهای شیعه زیادی از عربستان به مشهد میومدند. یکی از کارکنان رده بالای هتل تعریف میکرد که قبلاً اوضاع درآمدی خیلی خوب بود و همیشه اتاقهای هتل پر بودند. اما الآن با این وضعیت، مسافرهای عربستانی نمیان و برامون چند تا مشکل درست شده. اول این که مجبور شدیم تعدیل نیرو کنیم. چون باید هتل سرپا باشه و وقتی که درآمد کافی نداشته باشیم نمیتونیم همه نیروهامون رو نگه داریم.
مسئله بعدی افزایش جرم و جنایته. این موضوع در نگاه اول خیلی بیربط به نظر میاد اما باید کمی شکافته بشه. ظاهراً یه سری عربزبان مهاجر در مشهد وجود دارند که اوضاع مالی چندان خوبی هم ندارند و با رونق گرفتن حضور مسافران عربزبان، کار پیدا میکنند و به عنوان راهنمای اونها پول درمیارن. مثلاً هتل یا پزشک معرفی میکردند و در ازای اون پورسانت میگرفتند. اما الآن که مسافرهای عرب کم شدند، بخشی از اونها هم بیکار شدند و راهی برای درآمدزایی ندارند. این قضیه ظاهراً کمی روی امنیت شهر (نمیدونم چه منطقهای از شهر) تأثیر گذاشته. یاد ضربالمثل «یه نادونی یه سنگی رو میندازه توی چاه و هزار تا عاقل هم نمیتونن اونو در بیارن» افتادم. من توی مسیری که از هتل به حرم میرفتم دیدم که یه آدمی که معلوم بود ایرانیه اما عربزبانه یه عربی رو دید و شروع کردم به عربی حرف زدن که من فقط اولش رو فهمیدم. میگفت: «السلام علیک یا حبیبی. أنا ابوسجاد ...» و از اونجایی که گفت ابوسجاد یادم مونده. این نشون میداد که این کسبوکار چیز جدیه و توی خیابون هم مشتری تور میکنند.
رستوران هتل اطلس سلفسرویسه و ظاهراً رستوران جدید طوس صادقیه هم سلفسرویس شده. یکی از مدیرهای هتل میگفت که شاید به نظر شما این مدل رستوران برای ما خرج بیشتری داشته باشه اما اینطور نیست. به خاطر اینکه پرسنل کمتری میبره و هزینه مصرف غذای بیشتر رو جبران میکنه. البته این رو نگفت که غذای سلفسرویسشون گرونتره. اینطوری که میگفت این ویژگی سلفسرویس بودن برای عربها خیلی جذابه و توی انتخاب هتلشون تأثیرگذار. احتمالاً برای همین رستوران طوس صادقیه رو هم تغییر دادند.
من برای اینکه وضعیت اقتصادی عراق رو بفهمم یه گشتی توی اینترنت زدم و نتایجی که به دست آوردم یه مقداری عجیب به نظر میرسه. ماجرا اینه که تورم عراق بعد از سال 2008 زیر 7 درصد بوده و الآن 2 درصده (منبع). رشد اقتصادیشون هم با اینکه نوسانی بوده اما بعد از سال 2000 همیشه مثبت بوده (منبع) و حتی از ایران هم بیشتر. تصور من این بود که به خاطر جنگی که توی عراق برقراره باید اوضاع اقتصادی خیلی خرابی داشته باشند. ویکیپدیا میگه ضریب جینی اونها 29.5 هست که پایین حساب میشه و این نشون میده که توضیع درآمدیشون به یکنواختی نزدیکه و شکاف طبقاتی زیادی ندارند. حداقل از ایران خیلی بهتره. البته GDP سرانهشون 3000 دلار در سال از ما کمتره که نشون میده وضع بدتری از ما دارند. من انتظار داشتم که برای یه کشور درگیر جنگ داخلی وضعیت اقتصادی اسفناکی وجود داشته باشه و پولی نداشته باشند و تورم بیداد کنه؛ اما اینطور نیست. توی پیشبینیها هم دیدم که اوضاع خیلی براشون بد نیست. امیدوارم که اوضاعشون بهتر بشه چون هم برای اونها بهتره و هم برای ما.
یه مبحث جالب دیگه تعدد هتلها در مشهده. یادمه یه جایی توی BBC یه تحلیلی زمان حول و حوش انتخابات نوشته بود که هتلسازی در مشهد از حد جذب مسافر رد شده و برای همین ظرفیت خالی زیادی دارند. خب من خیلی به این گزاره مطمئن نیستم. حداقل احساس میکنم که هتلهای اطراف حرم نسبتاً پر میشن. میگن اگر هتل زیر 40% مسافر داشته باشه ضرر میده. به نظرم میرسه شاید ظرفیتشون به 90% درصد نرسه اما زیر 40% هم نمیشه. اما در مورد فضای دور از حرم خیلی مطمئن نیستم.
یه نکته دیگه هم اینه که برای جذب و نگهداری مسافر یه سری تکنیک جدید استفاده شده. قبلاً یکی از تکنیکها که هنوز هم قدیمیها خیلی باهاش جذب میشن موندن 10 روز در مشهد بود، به خاطر اینکه میتونستن نمازشون رو کامل بخونن. کلاً این حس نماز شکسته یه چیز عجیب غریبیه. من که درست متوجهش نشدم. اما برای امروزیها نماز شکسته جذابتره چون زودتر به دنیای مادی برمیگردند. اگر دقت کنید جذابیتهای دنیای مادی هم در مشهد زیاد شده. رفتن به پارک آبی یعنی حدود نصف روز اضافهتر (یا نصف روز نرفتن به حرم در صورت عدم افزایش زمان مسافرت). شاندیز و طرقبه هم که از قدیم بوده. الآن مراکز خرید بزرگ هم غیر از بازار رضا اضافه شده. اما در مورد هتلها یه تغییر اتفاق افتاده و اون سبک جدید هتلها مثل هتل درویشی و الماس و شبیه به اینهاست. بازار هتلها در گذشته حداکثر با غذا جذاب میشد وگرنه که همه یه اتاق نسبتاً شبیه به هم داشتند و امکانات خاصی وجود نداشت. الآن یه سهمی از بازار هتلهای قدیمی به خاطر وجود هتلهای گرونقیمت و خوشساخت جدید گرفته شده. سایر هتلها هم غیر از مسافر ایرانی به مسافرهای شیعه خارجی رو آوردند که میتونه در دراز مدت تحولاتی رو هم به خاطر اختلاط فرهنگی داشته باشه.
من هر وقت میرفتم مشهد به یه تعدادی از مغازهها و فروشگاهها مشکوک بودم. مثلاً نقرهجاتیها. همیشه برام سوال بود که این محصول گرونقیمت و بزرگ رو چرا باید از مشهد خرید. مخصوصاً که من اصفهانیم و میدونم که یکی از بهترین صنایع نقره کشور توی اصفهانه و حتی خانواده پرورش به اسم نقره شناخته میشن. این دفعه آخری یکی میگفت که عمده خرید از این نقرهجاتیها عربها هستند و ظاهراً این هنر توی کشورشون چندان پیدا نمیشه و بهش علاقه دارند. مثلاً هتل کیان توی یه کوچه قرار گرفته و نزدیک اون یه فروشگاه نقرهآلات هست که اگر با این مسائل آشنا نباشی فکر میکنی طرف یه ابله به تمام معناست که وسط کوچه تنگ و بیکلاس اومده مغازه جنس لوکس زده.
اما هنوز هم به یه تعداد دیگهای مغازه شک دارم. مثلاً مغازههای بدلیجات یا انگشتر و تسبیح و از این طور چیزها به شدت پیدا میشه. هر چقدر فکر میکنم نمیفهمم چقدر اینها مشتری دارند که هنوز سرپا هستند.
زیارت
زیارت و حرم هم مقوله جالبیه. از دیدگاه من بخش عمدهای از زیارت یه امر فردیه و برای همین نباید آدمها برای همدیگه مزاحمت ایجاد کنند. قبلاً این موضوع رو یه تعدادی نمیفهمیدند (و هنوز هم نمیفهمند اما فکر کنم اوضاع بهتر شده) و خودش رو توی حرم نشون میداد که یکی بلند داد میزد صلوات بفرستید و یه جماعتی هم بلند صلوات میفرستادند و باعث میشد هر چی تو ذهنت جمع کرده بودی به باد بره. الآن هم ظاهراً این کجفهمی به یه عده از برگزارکنندههای مراسم آستان قدس سرایتکرده و اوضاع افتضاح شده. هر چند که یه مقداری از نابسامانیهای قدیم برطرف شده. اما منظورم چیه:
یادمه وقتی بچه بودم و مشهد میرفتیم، توی بعضی از صحنها سخنرانی برقرار بود. یکی از صحنها رو هم اسمش رو گذاشته بودیم صحن عربها. چون اونجا سخنرانی عربی بود و یه جماعتی از اعراب هم پای سخنرانی نشسته بودند. نکته جالب این بود که وقتی وارد صحن مجاور میشدی یه آخوند دیگه داشت در مورد یه موضوع دیگه سخنرانی میکرد که معمولاً هیچ ربطی به قبلی نداشت! یعنی حتی حول یه موضوع واحد هم سخنرانی نمیکردند. عملاً یه منبری بود که برای این که خالی نمونه یکی اونجا صحبت میکرد. الآن این نابسامانی حذف شده و همهچیز به مدد تکنولوژیِ توسعهپیداکرده در غرب، حل شده. یعنی یک سخنران در رواق تازهساز و هیچوقت تمامنشدنیِ امامخمینی سخنرانی میکنه و صداش با بلندگو در تمام صحنها پخش میشه. تنها جایی که صدا نمیاد یه منطقه خیلی کوچیکی از حرم امام رضا (ع) هست. بعضی وقتها هم رواق زیرزمینی (فکر کنم اسمش دار الحجه باشه) هم یه سخنران مجزا داره. مشکل اینجاست که هنوز درک نکردند که آدمهایی که اونجا میان برای شنیدن سخنرانی نمیان، برای زیارت امام رضا (ع) و خلوتکردن با خودشون و امامشون اومدند و نیاز به سکوت و آرامش دارند. بنابراین وقتی دنبال جایی برای نشستن و فکر کردن میگردی به سختی پیدا میکنی. رفتار مردم هم حرف من رو تأیید میکنه و کافیه بهشون توی رواق امامخمینی یا صحنها دقت کنید تا ببینید چند درصد به سخنرانی گوش میدن.
توی قسمت مردونه یه بخشی هست روبهروی ضریح حضرت که آدمها ایستاده در حال دعا خوندن هستند. به نظرم اون حول و حوش بهترین بخش حرم مطهر هست. ساده، بیآلایش و روحانی. ای کاش از این رفتار مردم درس میگرفتند.
سمت خروجی ضریح، وقتی از زیارت خارج میشی وارد یه بخش دیگهای میشین که برای خوندن نماز زیارته. از اونجایی که فضای خیلی کوچیکی برای جمعیت همیشه در صحنه وجود داره، بخشهای جلویی هم مردم در حال نماز خوندن هستند. من چند سالی هست که دقت کردم و دیدم دو تا آخوند اونجا نشستند و دارند با صدای نسبتاً بلندی دعا میخونند. تا حالا ازشون نپرسیدم اما فکر میکنم برای بیسوادها دعا میخونند. چون همیشه اطرافشون یه تعدادی پیرمرد مسن نشستند که احتمال بیسوادبودنشون میره.
اگر بخشهایی از آستان مقدس امام رضا (ع) که سر و صدای ساختگی زیادی داره رو کنار بذاریم، یه آرامش خاصی اونجا موج میزنه. آرامشی که به این سادگی جای دیگهای پیدا نمیشه. امیدوارم کمکم متولیان حرم حضرت هم متوجه این موضوع بشن و آرامش رو گسترش بدند.
پینوشت: نوشتن این متن مدت زیادی طول کشید، و چند تکه شد. برای همین ممکنه احساس ناسازگاری در متن بکنید. در این مدت ذهن درگیری داشتم و فرصت نوشتن پیش نمی اومد. الآن هم به خاطر اینکه شاید یه مسافرت دیگه در پیش باشه به سرعت این متن رو تموم کردم که فرصت برای نوشتن سفرنامه احتمالی بعدی وجود داشته باشه. یه سفرنامه قدیمی از شهر ساری هم هست که به امید خدا اگر فرصت شد مینویسم.